نابغه هایی که اوتیسم داشتند از دیدگاه روانپزشک و روانشناس منطقه ۱ – ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

نابغه هایی که اوتیسم داشتند از دیدگاه روانپزشک و روانشناس منطقه ۱ – ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

نابغه هایی که اوتیسم داشتند از دیدگاه روانپزشک و روانشناس منطقه 1 - 02122715886
انیشتین نابغه هایی که اوتیسم داشتند از دیدگاه روانپزشک و روانشناس منطقه ۱ – ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، روانپزشکی و  روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲ – -☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶ -۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰ –

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده—

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰-

-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://aaam.ir

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://aaap.ir

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

دیوار-مشاوره.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

Ppsyd.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

Ppsyb.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

Moshb.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی- ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس- ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴

 

دوران کودکی آلبرت انیشتین

آلبرت انیشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه ی ورتمبرگ در آلمان بود چشم به جهان گشود. آلبرت کوچک به هیچ وجه کودک اعجوبه و خارق العاده به نظر نمی رسید و حتی مدت بسیاری طول کشید تا زبان باز کرد و حرف زدن را یادگرفت بطوریکه پدر و مادرش وحشت داشتند که نکند فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد، اما بالاخره روزی زبانش باز شد و شروع به حرف زدن کرد اما بیشتر اوقات ساکت و خاموش بود و هرگز بازی های کودکان را دوست نداشت. درکودکی به تمرینهای مشکل بدنی و ورزش ها و بازیهای خشن مانند دویدن و پرش علاقه نداشت و شاید خود را برای این قبیل فعالیت ها  ضعیف می پنداشت، بیشتر کودکان بازیهای دسته جمعی را دوست دارند، اما او همیشه از کودکان همسال خود دوری می جست و بیشتر وقت خود را به تفکر و تخیل می گذرانید. آلبرت از دوستداران گردش بود زیرا بیشتر دوست داشت در بیرون شهر و درجای مورد علاقه اش باشد گاهی برگی از درختی می چید و از مشاهده رگ برگهای ان در شگفت می شد ساعتها در گوشه ای آرام و بی صدا می نشست و به امواج کوچک سطح آب دریاچه خیره می شد و شب ها به ستارگان درالمان چشم می دوخت.

اسباب بازی برای او جالب نبود. هنگامی که خواهرش مایا با عروسک یا با بیل و واگن های کوچک بازی می کرد، برادرش به آهستگی ناپدید می شد و در گوشه ای دور به میان بوته ای می خزید و ساعت  ها قوز می کرد و با  برگ های زیبای درختان ور می رفت یا به حرکات مورچه ها و ملخ ها خیره می شد. قدم زدن بزرگترین تفریح برای او بود با گردش در طبیعت، ذهن هوشیار، مشتاق و مستعد او همه چیز را بررسی می کرد به غنچه ای کوچک در علفزار ورنگ های پرشکوه افق هنگام غروب آفتاب احساس علاقه می کرد و هنگام وزش باد به موج کوچکی که در سطح دریاچه ایجاد می شد کنجکاو و دقیق بود. ستاره ها و ماه را زیر نظر می گرفت و آرزو داشت که بداند در ما وراء آنها چیست، ساخته های دست بشر نیز برای او جالب بود، ساعت های متوالی در مدخل کلیسای جامع میلان آنجا که هزاران نفر به ستایش خداوند یکجا گرد می امدند می نشست و از این که مناره های سرد و سخت آنچنان مشبک و ظریف ساخته شده بودند در شگفت بود.

او هنگامی که نه ساله شد و دانش آموز آخرین کلاس دوره ابتدایی بود تا به درستی کلمات اطمینان نداشت سخنی نمی گفت حتی اگر تنبیه می شد. آلبرت هیچگاه پاسخ اشتباه و گمراه کننده نمی داد و به همین طریق همشاگردانش به او لقب آلبرت راستگو داده بودند. آلبرت جوان در ده سالگی مدرسه ابتدایی را ترک کرد و در شهرمونیخ به مدرسه متوسطه لوئیت پلد وارد شد در آلمان در آن زمان سنین بین ده الی هیجده سالگـی که مهمترین سـالهای توسعه فکری جوانان می باشد در مدرسه متوسطـه می گذشت. هدف این موسسات آن بود که به شاگردان تعلیمات و پرورش عمومی بدهند و بدین طریق قسمت زیادی از وقت شاگردان صرف یادگیری دستور زبان (گرامر) لاتین و یونانی می شد و از آنجا که گرامر این دو زبان مشکل است برای انیشتین نیز آموختن آن بسیار سخت به نظر می رسید. در مدرسه متوسطه مونیخ معلمی به نام روئس بود و علاقه داشت که شاگردان را واقعاً با روح فرهنگ عمیق آشنا سازد. انیشتین با آن احساسات قوی که برای انواع مسائل هنری داشت، هرگز از کلاس های درس این استاد سیر نمی شد اوقاتی را که برای مطالعه آثار شکسپیر، شیلر و گوته صرف می کرد، برای او بسیار لذت بخش بود. وقتی که او بزرگتر شد مطالعه کتب علمی به زبان ساده ذوق او را تحریک می کرد و در او تأثیر عمیق برجای می گذاشت در این کتابها از حیوانات و نباتات و ارتباط بین آنها گفتگو می شد و درباره ی ستارگان و سنگهای آسمانی و  کوههای آتشفشان و زلزله و تغییرات آب و هوا و مسائل بسیار دیگری صحبت می شد. بزودی انیشتین از خوانندگان پرشور مطالبی ازقبیل ماده و نیرو گردید که توسط بوخنر تألیف شده بود و اصرار داشت تمام اطلاعات علمی آنروز را یکجا در کتاب گرد آورده بود اما آنچه که آلبرت را به ریاضیات  علاقه مند کرده بود محیط خانوادگی بود نه مدرسه.

آلبرت از موزیک لذت می برد و در تمام دوران نوجوانی آثار باخ بتهون و موزارت را شنید و هنگامیکه شش ساله بود مادرش ویالونی برای او خرید و او را به کلاس موسیقی فرستاد اما چندان چیزی یاد نگرفت و حوصله آن را نداشت که ردیف های آن را تکرار کند و ساعت های متوالی به تمرین بپردازد این برای او موسیقی نبود، موسیقی برای او شنیدن آهنگ های زیبای موزارت یا نوای تکان دهنده باخ بود.
حرکت از مونیخ

در علوم ریاضی آلبرت مافوق شاگردان دیگر بود اما در آموختن زبان لاتین و یونان چنین نبود و مرتب از این موضوع رنج می برد، چرا درسی را که دوست ندارد باید به اجبار آن را مطالعه نماید، چون آرزو هدف او این بود که در زندگی مردی با فکر مستقل و آزاد باشد کم کم حتی تصور این موضوع که باید مدت بسیاری مطیع مقررات مدرسه باشد برای وی تحمل ناپذیر گردید. بااینکه در رفتار خود حالت عادی داشت و در رابطه خود با دیگران آن حالت طبیعی را نشان می داد اما هر روز بیش از پیش برای او ناگوارتر گردید و اغلب ترجیح می داد که مورد تنبیه قرار گیرد تا مسائلی را بدون فهم واقعی و فقط به خاطر حفظ قواعد و نظام درس و مدرسه تکرار کند.

روزی یکی از معلمین مدرسه او را احضار نموده و اظهار داشت  که بهتر است وی به کلی مدرسه را ترک گوید. آلبرت انیشتین از این تغییر ناگهانی به حیرت افتاد و از او سئوال کرد علت این کار چیست آیا او مرتکب خطایی شده است و علت اخراج او از مدرسه چیست؟ آن معلم جواب داد «حضور شما در کلاس به احترام و انضباط دانش آموزان لطمه می زند.» تردیدی نبوده که عدم علاقه به درس و انضباط اجباری در رفتار وی نسبت به شاگردان دیگر و نسبت به استادان بر همه کس ظاهر شده بود. آلبرت از تنهایی لذت می برد، زیرا افکار تازه احتیاج به تنهائی و سـکوت دارد و یک مسئلـه برایش خیلی مهم بود آن اینکه دیگر قادر نیست به آلـمان برگردد و اگر به آنجـا برگردد به مدرسه نخواهـد رفت و هیچـگاه در مسیر نگاه خشم آلود استاد تاریخ قرار نخواهد گرفت و او نمی توانست تصویر واقعی زندگی خود راترسیم کند، اما میل داشت از ایام فراغت خود حداکثر استفاده را بکند. بزرگترین دلخوشی و بهترین سرگرمی او مطالعه آزاد بود  و دلش می خواست کتابهای موردعلاقه اش را مطالعه کند و هر جا که می رفت همراه خودش داشت. پدر و مادر آلبرت به روحیات پسرشان بسیار آشنا بودند و قبول داشتندکه آلبـرت از قبول بعضی از کارها سربـاز می زند و به نظرشان او یک جـوان رویایی ،بی علاقه و بی هدف بود به هر حال پس از تفکر و مطالعه بسیار رأی آنها بر این قرار گرفت که آلبرت را وادارند در زمینه های فنی فعالیت کند و از آنجا که پدرش مهندس برق و خودش علاقه منـد به ریاضی بود ایـن بهترین راه به نظر می رسید گرچه آلبرت از مدرسه متوسطـه گواهی نداشت اما پدر و مادرش عقیـده داشتند که مهارت فوق العاده او درعلم ریاضی برای ورود او به یک کالج فنی کافی است و خـود آلبرت هم با این کار موافق بود. خانواده اش موافقت کردند که فعلاً برای امتحـان آلبرت را به دانشکـده پلی کلینیـک سوئیس در شهر زیبای زونیخ بفرستند. نحوه ی سؤالها همیشه سبب خشم آلبـرت بود و از اینکـه مجبـور بود مطالب بسیار را از بر کند ناراحت بود در چنین حالتی با آشفتگی و هیجان اولیـن امتحـانش را برگـزار کرد. امتحانـات ورودی مدتی طول کشید، آلبرت برای فراگرفتن دروس حیـوان شناسی و گیاه شناسی زحمت بسیار کشید و با زبانهای خارجه نبرد کرد و برای یاد گرفتن آنها کوشش بسیار نمود اما نگرانی او روز به روز بیشتر می شد. تنها امتحان علوم ریاضی مایه ی دلگـرمی او بود. با قوت قلـب بسیار آن را برگزار کرد. پس از آن هیچ چیز برایش مهم نبود مهم نتیجـه ی امتحانات بود انتظار چندان طول نکشید. هرزوک متصدی دانشکده برایش پیغام داد که می خواهد او را ببیند. آلبرت به دفتر دانشکده آمد بدون آنکه بداند به سرش چه آمده است متصدی فوراً به بیان مطلب پرداخت و با تندی گفت: انیشتین، امتحانات نشان داد که شما آمادگی و شایستگی این را ندارید که از شاگردان این دانشکـده باشید آلبـرت آرام و بی حرکت ایستاد در چهره اش هیچگونه نشانی از هیجان مشهود نبـود چهره اش خسته به نظر می رسید و فکر کرد این ماجرا دوباره و دوباره اتفاق خواهد افتاد این فعل ها و اسم ها مرا رفوزه کردند و این تاریخ بود که مانند دیواری در مقابل من سبز شد و مانع از موفقیت من گـردید. رئیس او را صدا زد به مدرسه در آراو سری بزن. آلبرت با خودش گفـت که هرگز این کـار را نخواهد کرد. اکنون آزاد بود و نمی خواست خود را در یک مدرسه زندان کند، اما بالاخره چه باید کرد بالاخره خودش باید زندگیش را اداره کند. در درونش غوغایی به پا بود و سر انجام تسلیم شد. با اکراه و ناراحتی بسیار عازم شهر آراو شد، عازم شهری شد که در پنجاه کیلومتری زوریخ واقع است و در آنجا وارد مدرسه متوسطه گردید پس ازمدتی در آنجا برای اولیـن بار آلبرت خرسند شد زیرا برخـلاف تصـور او در آنجا از مشـق و انضباط شدید خبری نبود و در آنجا بود که فهمید ممکن است درس و مدرسه هم شیرین باشد درکلاسهای درس بحث آزاد در می گرفت و برای هر درسی استادان گوناگونی بودند که با لحن های گوناگونی به سؤالهای دانش آموزان پاسخ می گفتند و برای درس علوم، آزمایشگاه مجهـزی بود که دراختیار دانش آموزان قرار داشت. و به هر حال آلبرت توانست با درس هایی که از آنها چندان رضایت نداشت کنار آید و تصمیم گرفت عقب ماندگی خود را دربعضی درسها جبران کند. پیاده روی تنها ورزش مورد علاقه او بود به گردش دراطراف آراو علاقه مند بود، آلبرت ویالون کوچکش را نیز با خود آورده بود وقتی که کوچکتر بود تمرین موسیقی کرده بود اما هیچ گاه نوازندگی یاد نگرفته بود زیرا این تمرین هم برایش سخت و طاقت فرسا بود. حال دیگر آلبرت احساس کرد که به آهنگهای مـلایم موزارت که برای پیانو ساخته شده است، علاقه مند است کم کم به گروه نوازندگان پیوست همان لـذتی را کـه از پیاده روی می برد در نواختن ویالون هم احساس کرد و این دو در تمام دوره زنـدگی آلبـرت انیشتین همچنان پناهگـاه واقعی او ماندند. نیروی باطنی آلبرت انیشتین با فیزیک رابطه ناگسستنی داشت و سرتاسر وجود او را قبضه نموده هر روز بر شدت آن اضافه می شد. او کاری داشت و مایحتاح زندگیش فراهم می شد و همه افکار و کوششهای در عقاید علمی ثابتی متمرکز شده بود آن عقاید ناآشنا بودند، تصورات تازه ای بودند درباره حرکت نور و فضای خارج و اعتقاداتش آنقدر غیر عادی بودند که نامی برای آنها وجود نداشت. انیشتین هنگامی که درباره کارهایش سخن می گفت، کلمه ی فرضیه نسبیت را به کار می برد، هیچ گاه نمی دانست که کلمه منتخب او نه تنها در دنیای علم بلکه در امور روزمره نشان مشهوری خواهد شد و هرچه زمان می گذشت افکار انیشتین بیشتر و بیشتر متوجه فرضیه نسبیت می شد.
معروفیت جهانی

فرضیه نسبیت انیشتین از رابطه میان زمان، مسافت، ماده و نیرو سخن می گفت و مطالب آن به قدری پیچیده بود که تنها دانشمندان کهنه کار می توانستند امیدوار باشند که به مفهوم کلی آن پی برده اند، حتی فیزیکدانانی که در این زمینه کار می کردند، گاهی درباره فهم قسمت هایی از فرضیه گیج و مبهوت می شدند.

دانیل پائول تمت

دانیل پائول تمت از دیدگاه روانپزشک و مشاور خانواه02122715886
دانیل پائول تمت از دیدگاه روانپزشک و مشاور خانواه۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

مرد اعداد

عجیب و غریب | مرد اعداد اعداد رو میبینه مثل رنگ ها. جمع و تفریق رو محاسبه نمیکنه و نتیجش رو میبینه تو ذهنش . حس میکنه …. حس میکنه که یه عدد اوله یا مرکب …

آقای دنیل تمت مرد دیگری از مبتلایان به اوتیسم است که توانایی محاسباتی زیادی دارد. او نخستین فرزند از میان ۹ فرزند پدر و مادرش بود که از طبقه متوسط جامعه بودند. وی کتاب خاطراتی دارد که در آن نوشته است در کودکی ار بیماری های صرع. سندرم آسپرژر و جا به جایی حسی رنج می برده است. به سبب اختلال جا به جایی, تمت اعداد را درست مثل رنگ ها تصور می کند. هر یک از اعداد برای او شکل و بافت خاصی دارند.او بدون این که تلاش محاسباتی خاصی در ذهنش بکند نتیجه محاسبات را می بیند و حتی می تواند احساس کند که یک عدد اول است یا مرکب. ” تمت ” نه تنها تصور خود را از اعداد به صورت زبانی بیان می کند , بلکه نقاشی های آب رنگی هم از آنها می کشد. او می تواند” عدد پی” را تا بیش از ۲۲ هزار عدد اعشار در عرض ۵ ساعت از حفظ بخواند و به ۱۱ زبان زنده دنیا صحبت کند.

به گزارش خبر نگار بین الملل پارسینه ،دانیل پائول تمت دانشمند مبتلا به اوتیسم،در بریتانیا با صرع متولد شد . او می گوید برای هر عدد بالای ده هزار یک شکل و احساس واحدی در ذهنش دارد و می تواند نتیجه محاسبات را در ذهنش حس کند.همچنین او می تواند به زبان های مختلف از جمله : انگلیسی ، فرانسوی ، فنلاندی ،آلمانی ،اسپانیایی،لیتوانیایی،ایسلندی ،رومانیایی،استونیایی ،ولز واسپرانتو سخن به گوید.

دنیل تمت

سایت اطلاعاتی ویکی پدیا اطلاعات بیشتری از این نابغه داره که میتونین از اینجا ببینین …

مسی از نوعی سندروم رنج می برد!

به گزارش فوتبال آنلاین  سندروم آسپرگر نوعی شخصیت است که با نوعی خجالتی بودن خاص همراه است. روماریو، بازیکن سابق برزیل که اکنون یکی از سیاستمداران فدرال این کشور است می‌گوید که مسی از این سندروم رنج می‌برد؛ هرچند در مورد وی عواقب آن مثبت بوده است.

مهاجم سابق بارسلونا اظهار داشت: این یک نوع اوتیسم خفیف است که به بیمار اجازه می‌دهد بهتر از دیگران تمرکز کند.

روماریو همچنین درباره اثرات مثبت این سندروم روی بازی ستاره آرژانتینی بارسا گفت: نیوتن و انیشتین هم به همین نوع اوتیسم مبتلا بودند. امیدوارم که مسی هم مثل آنها هر روز بر خودش غلبه کند و همچنان برند زیبای فوتبالش را به ما نشان دهد.

 

منبع:http://www.1doost.com

http://footballonline.ir