سلام وقت بخیر مننه سال وچند ماهه که ازدواج کردم فقط ۱۶سالمبود اما چون همسرم خیلی منو دوست داشت و بخاطر من از همه چی خودش گذشت منم ازش خوشم اومد و با هم ازدواج کردیم ما تو این سالها خیلی با عشق با هم زندگی کردیم همدیگه رو خیلی دوست داریم توتنهاییمون فردین خیلی خوبه اما توی جمع هیچوقت اون جوری نیست ک تو تنهاییامون هست یه مشکلی هست که چندوقته خیلی روی اعصابمه فردین نمیتونه به دوستاش نه بگه دو شب پیش یه شماره تو گوشیش دیدم که سیو نشده بود،زدم تو گوشی خودم تلگرامش اومد بالا اسمش شیما بود دنیا روی سرمخراب شد با هم حرفمون شد ازش پرسیدم این کیه؟
اول گفت نمیدونم بعدش گفت دوستام با گوشیم زنگ زدن بعد جلوی خودش من به دختره زنگ زدمو گفتم کی امروز با این شماره بهت زنگ زده؟
گفت نمیدونم ب فردین گفتم اگه برم دیگه برنمیگردمیا اینکه الان بهم ثابت کن که دوستت زنگ زده اما هیچکاری نکرد بهمگفت که دوستم با گوشی من زنگ زده و گفته ک جواب نداده(البته درست میگفت طرف جواب نداده بود) دوشب رفتمخونه خواهرم اما الان برگشتم و بهش گفتم فردا صبح با هممیریم دادگاه دارم دیوونه میشم من خیلی دوستش دارم اونممنو دوست داره اما الان که همچین چیزی هست مشکلی چرا انقدر بی تفاوته ونمیاد برامتوضیح بده که کار به جاهای باریک نکشه؟ آخه اگه همچین حرکتی از من سر میزد اونوقت چی میشد!!
پاسخ متخصص مشاور خانواده
مساله شما خیلی مهمه حتما به متخصص مراجعه بفرمایید تا راه کارهای متعدد را نشان دهد. هر دوی شما باید تغییر کنید.
با سپاس