همسایه کوچولو

همسایه کوچولو

در کنار یک جنگل زیبا و قشنگ درخت بزرگی زندگی می کرد که شاخه های بلندش را به زیبایی پخش کرده بود. مردمی که به جنگل می آمدند برای فرار از گرمای بسیار شدید خورشید به سایه خنک این درخت پناه می بردند. حتی تعداد بسیار زیادی از پرندگان و موجودات کوچک هم در شاخه های آن زندگی می کردند.

در پای درخت گیاه کوچکی در آمده بود. این گیاه بسیار ظریف و باریک بود و با ملایم ترین نسیم بر روی زمین می افتاد.

روزی این دو همسایه کمی با هم صحبت کردند.

درخت تنومند گفت: خب کوچولو، چرا پاهات رو محکم در زمین قرار نمی دی و سرت را با افتخار بالا نمی گیری، همان طوری که من انجام می دم؟

گیاه کوچک با لبخندی گفت: نیازی نیست که این طوری رفتار کنم. فکر می کنم این طوری امنیت بیشتری دارم.

درخت گفت: امنیت بیشتر؟! تو فکر می کنی که از من هم بیشتر امنیت داری؟ می دونی که ریشه های من خیلی عمیق در زمین فرو رفته اند و تنه من خیلی ضخیم و قوی است؟ حتی اگر دو مرد دستانشان را دور تنه من قرار دهند، نمی توانند کل تنه من را در دستانشان بگیرند. کسی نمی تواند مرا از ریشه ام در بیاورد و سر مرا خم کند و درخت غرغرکنان از گیاه کوچک روی برگرداند.

اما زمان زیادی نگذشت که درخت از حرف های خود پشیمان شد.

یک روز عصر در جنگل هوا طوفانی شد و درختان را از ریشه کند و تقریبا تمام جنگل را نابود کرد.

وقتی هوا آرام شد، روستایی هایی که در آن حوالی زندگی می کردند از طوفان جان سالم به در بردند. اما درختان قوی و نیرومند از ریشه درآمده بودند و نابود شدند.

طوفان سهمگین گیاه کوچک را کاملا خم کرده بود. اما وقتی طوفان تمام شد، گیاه کوچک آهی کشید و بلند شد. چون هیچ اثری از همسایه اش یعنی آن درخت تنومند نبود.

 

منبع: http://kadbanoo.net

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

-☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

– – ???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۲۶۸۵۲۹۴۰

۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی  ۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی– ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس– ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴

سرگردانی پسر هیزم شکن در جنگل

سرگردانی پسر هیزم شکن در جنگل

هر روز غروب که می شد پژمان کوچولو دست از بازی می کشید و به اتاق می رفت ولی چون هیچ خواهر و برادری نداشت دلش تنگ می شد و می خواست که با کسی حرف بزند.

مادر پژمان که بیشتر وقت ها سرگرم انجام کارها بود، وقت و حوصله کافی برای حرف زدن با او را نداشت به همین خاطر بود که پژمان به یاد پدرش می افتاد. مدت ها بود که پدر پژمان از او خداحافظی کرده و رفته بود.
پژمان هر روز سراغ پدر را از مادر می گرفت تا اینکه کم کم دلتنگی هایش زیادتر شد. هر چند که گاهی با پدر تلفنی حرف می زد، ولی با این حال او می خواست که پدرش در خانه و پیش آنها باشد.

دلواپسی های پژمان کوچولو هر روز بیشتر و بیشتر شد تا اینکه پژمان کوچولو دیگر نتوانست این دوری و ناراحتی را تحمل کند، به خاطر همین هم به سختی مریض شد.
مادر پژمان که او را خیلی دوست داشت، یک شب که کنار رختخواب او نشسته بود، برای او قصه پسرکی را تعریف کرد که در یک کوهستان بزرگ و جنگلی گم شده بود.

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود.
در یک کوهستان بزرگ و پر از درخت یک پسر کوچولو با پدرش که هیزم شکن بود راه افتادند. آنها می خواستند به اندازه کافی هیزم جمع کنند تا تمام زمستان بتوانند کلبه چوبی شان را گرم نگه دارند. پدر که تبر بزرگی را برداشته بود و کوله پشتی را پر از آذوقه کرده بود از همان اول به پسرش گفته بود:

خداداد پسرم، اگر در میان درختان این جنگل کوهستانی از من دور ماندی، یک وقت راه نیفتی و به هر طرفی بروی. تو باید همانجا باشی تا من برگردم و تو را پیدا کنم.
خداداد به حرف های پدرش گوش کرد. چند روزی بود که آنها در جنگل می گشتند و درخت هایی را که خشک شده بودند، با تبر تکه تکه می کردند و بعد هم دور آن را با طناب می بستند و آماده می کردند که به کلبه چوبی شان ببرند.

تا اینکه یک روز صبح وقتی خداداد چشم باز کرد، پدرش را ندید.
کمی به این طرف و آن طرف نگاه کرد، چند بار پدرش را با صدای بلند، صدا کرد، ولی وقتی هیچ جوابی نشنید، آرام آرام دلش پر از ترس شد.

او با خودش فکر کرد: یعنی چه اتفاقی افتاده که از پدرم هیچ خبری نیست؟ چرا پدر من را از خواب بیدار نکرد و با خودش نبرد؟

خداداد با به یاد آوردن این مساله تصمیم گرفت که به طرف جایی که اول بود، راه بیفتد. هنوز آن تخته سنگ را که کنار یک درخت خیلی بلند بود، به یاد داشت.
حتما می توانست خاکستر آتشی را که شب گذشته با پدر روشن کرده بودند، پیدا کند. برای همین بود که او دوباره شروع به جستجو در جنگل کرد. ولی این کار او هم بی فایده بود.

هوای درون جنگل کم کم داشت تاریک می شد. هر چه هوا تاریک تر می شد، خداداد بیشتر احساس خستگی و گرسنگی می کرد. بالاخره خداداد از شدت خستگی زیر یک درخت نشست. در همین لحظه بود که ترس تمام قلبش را پر کرد. او نمی دانست باید چکار کند.
قطره های اشک او سرازیر شده بود. پسر کوچولو همانجا زیر درخت بعد از دقایقی به خواب رفت. نیمه های شب بود که از شدت سرما از خواب پرید و دوباره به یادش آمد که از پدرش دور مانده است.

یک دفعه فکری به ذهنش رسید. در این چند روزی که در جنگل بودند پدر دو سنگ چخماق به او داده بود و هر بار از به هم زدن آن سنگ ها آتش درست می کرد. دست های کوچکش را در جیب لباسش کرد. سنگ ها را بیرون آورد و مثل پدر شروع به زدن آنها به هم کرد.
بعد از چند دقیقه خداداد توانست برای خودش آتشی درست کند. کنار آتش که نشست کمی گرم شد. او می دانست که شعله های آتش باعث می شود حیواناتی که درون جنگل زندگی می کنند به او نزدیک نشوند.

با روشن شدن هوا خداداد دوباره به فکر افتاد که به جستجوی پدرش برود. او این بار از میوه های درختان جنگلی شروع به خوردن کرد. او سعی می کرد تمام کارهایی را که پدر در این روزها در جنگل انجام می داد، به یاد بیاورد.

آن روز هم او اگر چه تا غروب در جنگل به دنبال پدر گشت ولی نتوانست او را پیدا کند. شب دوم او آتشی بزرگتر درست کرد.
روز سوم بود که خداداد از این شرایط خسته شده بود. هر چند توانسته بود خودش را گرم و سیر نگه دارد ولی دلش برای پدر تنگ شده بود.

دوباره زیر یک درخت نشست و به فکر رفت. به یاد روزهایی افتاد که کنار پدر و مادرش درون کلبه چوبی شان زندگی می کردند. به یاد مرغ و خروس هایشان افتاد. اشک چشمانش را پر کرده بود و دیگر نمی دانست که باید چکار کند.

آن شب هم آتش بزرگی درست کرد و کنار آن نشست. نمی دانست تا چند روز دیگر این شرایط ادامه دارد. اما یک دفعه به یاد حرف های مادرش افتاد.
مادر به او گفته بود هر وقت که دلت گرفت، آرزویت را کف دست هایت بگذار، چشمانت را ببند و بعد از خدا آن را بخواه. آخر هم آن را با تمام قدرتی که داری به طرف آسمان فوت کن.

خداداد در حالی که اشک می ریخت، آرزویش را که بازگشت پدر بود، در کف دستش تصور کرد. بعد چشم هایش را بست و با خدا شروع به حرف زدن کرد. او از خدا خواست که هر چه سریع تر پدرش را به او برساند.
بعد هم همان طور که مادرش گفته بود، دستش را به طرف آسمان بالا برد و با تمام قدرتی که داشت آرزویش را به طرف آسمان فوت کرد.

صبح زود بود که با صدای آواز یک پرنده بیدار شد، احساس کرد که بوی عطر خوبی به مشامش می رسد. فکر کرد که خواب می بیند، برای همین یک بار دیگر بو کشید. آرام چشمایش را باز کرد. آتشی که دیشب روشن کرده بود، هنوز خاموش نشده بود. ظرف کوچکشان روی آتش بود و پدر با همان لبخند همیشگی کنار آتش نشسته بود.
خداداد خودش را در آغوش پدر انداخت و شروع به گریه کرد.

هیزم شکن در حالی که موهای او را نوازش می کرد گفت: پسرم گفته بودم که از جایی که هستی تکان نخور. من برای شکستن هیزم کمی از تو دور شده بودم و چون خواب بودی نمی خواستم که بیدارت کنم. ولی این دوری درس خوبی برای تو بود. تو یاد گرفتی که چطور از خودت مراقبت کنی. این دوری باعث شد که تو مرد شوی.
هیزم شکن و پسرش همان روز به طرف کلبه چوبی شان راه افتادند. قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.

پژمان با تمام شدن قصه به خداداد فکر کرد. او هم دوست داشت تا بازگشتن پدرش مرد شود. او باید بزرگ می شد. برای همین بود که پژمان تصمیم بزرگی گرفت. او می خواست با تمام مشکلاتی که داشت تا بازگشت پدر صبر کند.

چند روز بعد بود که پژمان آرزوی بازگشت پدر را در کف دستش گذاشت و از خدا خواست که پدرش به خانه برگردد. بعد هم دستش را به طرف آسمان گرفت و آن را با تمام قدرتی که داشت فوت کرد.

آخر هفته وقتی صدای زنگ آپارتمان به گوش رسید و پژمان در را باز کرد، باور نمی کرد که پدر از مأموریت برگشته و خدا آرزوی او را برآورده کرده است.

منبع: http://kadbanoo.net

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

-☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

– – ???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۲۶۸۵۲۹۴۰

۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی  ۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی– ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس– ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴

دو دوست

دو دوست

دو دوست

دو دوست در جاده ای با هم قدم می زدند. کناره های جاده را درختهای بلند پوشانده بود.

ناگهان خرسی بیرون آمد و به دنبال آنها دوید. یکی از آن دو مرد دوید و بالای درخت رفت. خرس نمی توانست مرد را بگیرد ولی مرد باز هم می ترسید.

دومین مرد فرصت نداشت که به طرف درخت برود. او ساکت و بی حرکت روی زمین دراز کشید و چشمهایش را بست.

خرس به او نزدیک شد و او را بو کشید ولی مرد نفسش را در سینه حبس کرده بود.

خرس او را تکان داد و دماغ و دهان خود را به صورت مرد مالید. ولی مرد همچنان بی حرکت بود و تکان نخورد.

سرانجام خرس رفت. مرد کمی بعد بلند شد و به طرف دوستش که بالای درخت بود رفت و فریاد زد: خرس رفته است، بیا پایین.

مرد از درخت پایین آمد و با خنده از دوستش پرسید: وقتی خرس دهانش را کنار گوش تو آورد، به تو چه گفت؟

دوست او جواب داد: خرس گفت مردی که فرار کرد و بالای درخت رفت و سعی نکرد به تو کمک کند، دوست خوبی برای تو نیست!

منبع: http://kadbanoo.net

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

-☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

– – ???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۲۶۸۵۲۹۴۰

۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی  ۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی– ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس– ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴

کی از همه قویتره؟

کی از همه قویتره؟

یک روز صبح موش موشک از مادرش پرسید: مادر کی از همه قویتره؟

مادرش خندید و گفت: هر کس به اندازه خودش قویه. موش موشک فکر کرد که مادرش شوخی می کند، با خودش گفت: امروز می روم جنگل و یک دوست قوی پیدا می کنم.

موشی از خونه بیرون اومد و رفت و رفت تا اینکه خسته شد و روی زمین دراز کشید.

چشمش به خورشید گرم و پر نور افتاد، با خودش گفت: خورشید از همه قویتره چون همه جا را روشن می کند. بلند شد و فریاد کشید: ای خورشید درخشان که در آسمان می درخشی، من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟

خورشید خندید و گفت: درست است که من خیلی پرنورم ولی ابر از من قویتر است. چون او می تواند جلوی من بیاید و نورم را بگیرد.
موشی از خورشید خانم خداحافظی کرد و رفت.

با خودش گفت: پس من با ابر دوست می شوم. بعد به آسمان نگاه کرد و یک تکه ابر دید. رفت و رفت تا به ابر رسید.

به ابر سلام کرد و گفت: ای ابر پر از باران، من به دنبال یک دوست قوی هستم. آیا دوست من می شوی؟

ابر خندید و گفت: درسته که من می بارم و آب براتون میارم. ولی باد از من قویتر است، چون او به هر جا که بخواهد مرا این طرف و آن طرف می کشد.
موشی از ابر خداحافظی کرد و راه افتاد.

موشی با صدای بلند باد را صدا کرد. یک دفعه گرد و غبار به هوا بلند شد. موشی فهمید که باد آمد. سلام کرد و گفت: ای باد قوی که به هر جا می روی. من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟

باد گفت: درست است که من همه جا می روم ولی کوه از من قویتر است، چون وقتی به کوه می رسم دیگر زور من به او نمی رسد و مجبورم که بایستم.
موشی از باد تشکر کرد و راه افتاد.

موشی راه افتاد و رفت تا به کوه رسید. از کوه بالا رفت و با صدای بلند سلام کرد و گفت: ای کوه بلند و پر زور، من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟

کوه گفت: درست است که من بلند و سخت هستم، ولی وقتی زمین خودش را تکان می دهد، تمام سنگهایم می ریزد. پس زمین از من قویتر است.

موش گفت: پس من با زمین دوست می شوم و راه افتاد.

موشی از کوه پایین آمد و زمین را صدا کرد و گفت: ای زمین پر زور که می توانی کوه را تکان بدهی. من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟

زمین گفت: درسته که من خیلی بزرگم ولی از من قویتر هم هست. مثلاً خود تو می توانی مرا سوراخ کنی و در درون من خانه بسازی.

موشی تازه متوجه حرف مادرش شد و فهمید هر موجودی می تواند هر کاری بکند به شرط اینکه خوب فکر کند.

 

منبع: http://kadbanoo.net

سه ماهی

سه ماهی

در آبگیر کوچکی، سه ماهی به رنگهای سبز، نارنجی و قرمز زندگی می کردند.

ماهی سبز، زرنگ و باهوش بود. ماهی نارنجی، هوش کمتری داشت و ماهی قرمز، کم عقل و بی فکر بود.

یک روز دو ماهیگیر از کنار آبگیر عبور می کردند که ماهی ها را دیدند و با هم قرار گذاشتند که روز بعد تور خود را بیاورند و ماهیها را بگیرند.
سه ماهی حرفهای ماهیگیران را شنیدند.

ماهی سبز که زرنگ و باهوش بود بدون اینکه وقت را از دست بدهد از راه باریکی که آبگیر را به جوی آبی وصل می کرد، فرار کرد.
فردا ماهیگیران رسیدند و راه آبگیر را بستند.

ماهی نارنجی که تازه متوجه خطر شده بود، فکر کرد اگر زودتر فکر عاقلانه ای نکند به دست ماهیگیران اسیر خواهد شد. پس خودش را به مردن زد و روی سطح آب آمد.

یکی از ماهیگیران که فکر کرد این ماهی مرده است، او را از داخل آبگیر گرفت و به طرف جوی آب پرت کرد و ماهی نارنجی از این فرصت استفاده کرد و فرار کرد.

ماهی قرمز که از عقل و فکر خود به موقع استفاده نکرده بود، آنقدر به این طرف و آن طرف پرید تا در دام ماهیگیران افتاد.

منبع : http://kadbanoo.net

طاووس و لاک پشت

طاووس و لاک پشت

روزی روزگاری، یک طاووس و یک لاک پشتی بودند که با هم دوست صمیمی بودند.

طاووس نزدیک درخت کنار رودی که لاک پشت زندگی می کرد، خانه داشت.
هر روز پس از اینکه طاووس نزدیک رودخانه آب می خورد، برای سرگرم کردن دوستش دمش را باز می کرد تا لاک پشت از زیبایی پرهای طاووس لذت ببرد.

یک روز یک شکارچی پرنده، طاووس را به دام انداخت و می خواست که آن را به بازار برده و بفروشد، تا از فروش آن پول خوبی به دست بیاورد.

پرنده غمگین، از شکارچی اش خواهش کرد که به او اجازه دهد تا از لاک پشت خداحافظی کند.

شکارچی خواهش طاووس را قبول کرد و او را پیش لاک پشت برد. لاک پشت از این که می دید دوستش اسیر شده است، خیلی ناراحت شد.

او از شکارچی خواهش کرد که طاووس را در عوض دادن هدیه ای با ارزش رها کند. شکارچی قبول کرد. سپس لاک پشت داخل آب شیرجه زد و بعد از لحظه ای با مرواریدی زیبا بیرون آمد.

شکارچی که از دیدن این کار لاک پشت متحیر شده بود، فورا طاووس را آزاد کرد.

مدت کوتاهی بعد از این ماجرا، مرد حریص دوباره کنار رودخانه برگشت و به لاک پشت گفت که برای آزادی طاووس، چیز کمی گرفته است و تهدید کرد که دوباره طاووس را اسیر خواهد کرد، مگر اینکه مروارید دیگری شبیه مروارید قبلی بگیرد.

لاک پشت که قبلا به طاووس گفته بود برای آزاد بودن، به جنگل دوردستی برود، از دست مرد حریص خیلی عصبانی شد.

لاک پشت به شکارچی گفت: بسیار خوب، اگر اصرار داری مروارید دیگری شبیه مروارید قبلی داشته باشی، مروارید را به من بده تا دوباره همانند آن برایت پیدا کنم.

شکارچی به خاطر طمع زیادش، مروارید را به لاک پشت داد.

لاک پشت در حالیکه با شنا کردن از مرد دور می شد گفت: من نادان نیستم که یکی بگیرم و دوتا بدهم. بعد بدون اینکه حتی یک مروارید به شکارجی بدهد، در آب ناپدید شد.

 

منبع : http://kadbanoo.net

قصه درمانی آرزوی مورچه کوچک

آرزوی مورچه کوچک

قصه درمانی آرزوی مورچه کوچک

توی حیاط یک خانه قدیمی، دو تا درخت بزرگ بود. یکی این طرف حیاط و یکی آن طرف حیاط.

چند تا مورچه نزدیک درخت این طرف حیاط، توی باغچه زندگی می کردند.

یک روز مورچه کوچک به مادرش گفت: ای کاش می شد به باغچه آن طرف حیاط می رفتم تا از درخت بزرگش بالا بروم.
به نظر من دنیا از آن طرف حیاط خیلی قشنگ تر است!

مادر مورچه کوچک آهی کشید و گفت: خیلی فکر خوبی است، اما تا وقتی که این مرغ و خروس ها توی حیاط هستند نمی توانی از آن عبور کنی.
همین چند روز پیش که من از لانه کمی دور شده بودم، چیزی نمانده بود که غذای آقا خروسه بشوم.

مورچه کوچک که ناامید شده بود، با ناراحتی مشغول پیدا کردن غذا شد.

تا این که یک روز اتفاق جالبی افتاد. آن روز زن صاحبخانه با یک طناب بلند و یک سبد لباس به آنجا آمد. یک سر طناب را به درخت این طرف حیاط بست و سر دیگر طناب را به درخت آنطرف حیاط. لباس ها را هم یکی یکی روی طناب پهن کرد و رفت.

مورچه کوچک که از لای برگ ها نگاه می کرد، با خودش گفت: به به چه راه خوبی! حالا می توانم خودم را به درخت آن طرف حیاط برسانم.

مورچه کوچک خودش را به طناب رساند و از روی آن شروع به حرکت کرد. باد آرام وزید و طناب و لباس ها را تکان داد.

مورچه کوچک کمی جلوتر رفت. باد تندتر شد و طناب و لباس ها را شدیدتر تکان می داد.

مورچه کوچک کمی ترسیده بود اما او که هدفش رسیدن به آن درخت بود، محکمتر به لباس ها چسبید تا باد آرام شود. کمی جلوتر که رفت، راه تمام شد و مورچه کوچک به آرزویش رسید.

حالا چند روز است که مورچه ها پشت سر هم از بالای سر مرغ و خروس ها راه می روند.

دنیا از بالای درخت آن طرف حیاط، واقعا جالب و دیدنی بود!

قصه درمانی آرزوی مورچه کوچک | خانواده درمانی برای کودک بیش فعال به وسیله قصه درمانی تحت نظر مشاور و روانشناس کودک با تجربه ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶-۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

منبع: http://kadbanoo.net

قصه درمانی در کودک

قصه درمانی در كودك
قصه جان مایه تخیل فعال است. در روانشناسی قصه این مطلب روشن است که قصه در خودآگاه و ناخودآگاه انسان تاثیر عمیقی می‌گذارد، به همین دلیل شخصیت‌های قصه، نویسندگان موفق و سخنرانان ذبده، در تنظیم برنامه‌های نمایشی، نطق، خطابه و نمایشنامه از قصه استفاده می‌کنند. از کودکی ما دنیارا با قصه گویی پدران و مادران و آشنایان خود آغاز می‌کنیم و با آن انس خاص داریم. قصه، مجموعه‌ای از حواس ما را به کار می‌گیرد. اما در قصه درمانی یک روان درمانگر آگاه، هوشمند و خلاق به دلیل آشنایی با ساختار قصه با دقت علمی بیشتری موضوع را پیگیری می‌کند و قصه‌ای مناسب برای نقل بر می‌گزیند و بیماران نیازمند به آرامش را مداوا می‌نماید.
ماجراجویی در قصه
در هر قصه ماجرایی پی گیری می‌شود .ماجرایی که نقاط و نکات مجهولی دارد و می‌تواند حس کنجکاوی درمانجوها را برانگیزد و قدرت تخیل آنها را پرورش دهد. پیوستگی منطقی صحنه‌های قصه درمانجو را سرگرم می‌کند و به ذهن و خیال او نظم منطقی می‌دهد به این ترتیب شادمانی و لذت را نصیب او می‌سازد. قصه‌هایی که از گذشت و فداکاری و دوستی در برابر دوستان دیگر، سخن می‌گوید، در درمانجو ایمنی عاطفی به وجود می‌آورد. او با شنیدن این قصه‌ها، ارتباط دو انسان با یکدیگر و مهر ورزیدن و مورد محبت قرار گرفتن را باور می‌کند، این امید در اوج افسردگی به او وعده می‌دهد که روزی دوست و دوستانی خواهد یافت و از آنها محبت خواهد دید.
داستان مخصوص کودکان
داستان‌های مخصوص کودکان نو پا نباید طولانی یا پیچیده باشند. ممکن است داستان تنها بازتاب کارهای روزانه، مثل تهیه غذا یا پختن آن باشد. وقتی کودکان بزرگتر می‌شوند می‌توان داستان‌هایی با حوادث و شخصیت‌های بیشتری را برایشان بیان کرد. برای مثال سه ساله‌ها اغلب از شنیدن داستان‌های واقعی درباره کودکی خود یا بقیه اعضای خانواده خوششان می‌آید. تا سن هفت سالگی، برای بچه‌ها می‌توان قصه‌هایی به روش آهنگین و ریتمیک گفت که در آنها کلمات کلیدی تکرار شوند. برای این گروه سنی، اغراق در بیان و نشان دادن قصه با حرکات، بسیار مناسب است زیرا به تخیل آنها پر و بال می‌دهد و رابطه خوبی بین قصه‌گو و شنونده ایجاد می‌شود.
فواید قصه‌گویی
قصه می‌تواند سرگذشت انسانی باشد که از جمع خسته شده است و از آن دوری می‌کند. ولی همین دوری، نیاز او را برای برگشتن و پیوستن به جمع، برای خود او روشن می‌کند و فرد گریزان از جمع را به جمع باز می‌گرداند. به این ترتیب درمانجو، از طریق قصه‌های مناسب با مشکلات و مسایل زندگی آشنا می‌شود و مهارت اجتماعی بیشتری به دست می‌آورد داستان شنل قرمزی ممکن است در نظر اول خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید، اما تمثیل خیلی خوبی برای یاد دادن این موضوع است که هر کسی شایسته دوستی نیست نباید هرگز به غریبه‌ها اعتماد کرد.
قصه‌های کودکان درباره انسانها، جانوران، موجودات خیالی و اشیایی از قبیل ساعت قطار گلدان و… است. انسان‌ها، جانوران، موجودات خیالی و اشیاء در قصه‌های کودکان دارای شخصیت باور، فکر، احساس و رفتار هستند. هنگامی که یک قصه گفته می‌شود موضوع شکل می‌گیرد، مسائل مختلف آشکار می‌شود و شخصیت‌ها و اشیای قصه با افکار و هیجان‌ها و رفتارهای خاص پاسخ می‌دهند. هنگامی که یک کودک به قصه گوش فرا می‌دهد ممکن است با یک شخصیت، با یک موضوع یا یک حادثه در قصه همانندسازی کند. در نتیجه، همانندسازی را به زندگی خود فرافکنی می‌کند. علاقه وی به افکار احساس‌ها و رفتارهای شخصیت‌های قصه به او اجازه می‌دهد تا در تجارب شخصیت‌های قصه سهیم باشد و باورها، افکار و تجارب هیجانی این شخصیت‌ها را برخود فرافکنی کند. در نتیجه می‌تواند به صورت فرافکنانه بر پریشانی‌های هیجانی خود کار کند. کودکان دو ساله خیلی زود به شنیدن داستان یا شعرهای کودکانه علاقه نشان می‌دهند.
قصه برای بچه‌های پیش‌دبستانی
بچه‌های پیش دبستانی عاشق حرکات بیانی با دست، تغییر حالت و احساس با صورت و صداهای زمینه و جلوه‌های صوتی هستند. برای زنده کردن شخصیت‌ها وحوادث برای بچه‌ها می‌توان از این عناصر استفاده کرد عناصر در یک داستان همیشه باید مثل هم استفاده شوند تا بچه‌ها آنها را یاد بگیرند و به خاطر بیاورند. تطابق یابی، عنصر مهمی در قصه‌گویی است که به قصه‌ها نیروی نفوذ و تاثیر می‌بخشد. تطابق یابی، یک فرایند ذهنی ناخودآگاه است. وقتی بچه‌ها به داستان گوش می‌دهند به طور مداوم آنچه را می‌شنوند با خاطرات خود پیوند می‌دهند. آن‌ها در ذهن خود جستجو می‌کنند تا تجربیات حاضر خود از داستان را با وقایعی از گذشته مرتبط کنند. اگر کودکی بشنود «سگی بزرگ و خشمگین» شروع به تطابق‌یابی در تجربیات گذشته می‌کند تا به این سه کلمه معنی بدهد. بنابراین عبارت «سگی بزرگ خشمگین» در هر کودک شنونده، تصویر متفاوتی را در خاطر زنده می‌کند. چون کودکان منحصر به فرد هستند، تجاربشان نیز منحصر به فرد است. آن‌ها را از خلال حواس خود تعبیر و بنا بر تجربیات گذشته‌شان تفسیر می‌کنند.
الگوسازی
برای انجام دادن این کار، هر کودک یاد می‌گیرد که رشته‌ای از الگوها را بسازد. وقتی کودکان قصه‌ای را می‌شنوند، مدام حوادث و شخصیت‌های داستان را با تجربیات خود از وقایع ارتباط می‌دهند. فرآیند تطابق‌یابی در سطحی ناهوشیار رخ می‌دهد. به طور مثال تا به حال به این نکته توجه کرده‌اید که اگر در روند قصه شما اتفاقی عادی برای یکی از قهرمانان پیش بیاید، ممکن است یکی از کودکان اتفاق مشابهی را که برای خودش پیش آمده یا شاهد آن بوده به یاد آورد و دلش بخواهد که آن را بازگو کند. این روند به طور سریع در اتاق قصه به جریان می‌افتد و تقریباً هر کدام از آنها چیزهای مشابهی را به یاد می‌آورند. در حقیقت شما یک جریان تطابق‌یابی را در طول قصه‌گویی خود فعال کرده‌اید.
ارزش‌های روانی – تربیتی قصه گویی
-۱ سرگرمی
-۲ افزایش تجارب درمانجو
-۳ توسعه تفکر و تخیل و تمرکز
-۴ آشنایی با مشکلات و حل آنها
-۵ افزایش معلومات و توسعه اطلاعات عمومی
-۶ پرورش عزت نفس، جرات ورزی و شهامت
-۷ قدرت بیان و تکلم
منبع : شبکه ی کودک

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

-☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

– – ???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۲۶۸۵۲۹۴۰

۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی  ۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی– ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس– ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴

قصه ی هدیه بابا

قصه ی هدیه بابا

شرح داستان قصه ی هدیه بابا 

دم دمهای غروب بود که بابا با حالت گرفته وارد خانه شد و مادر هرچه از او پرسید چه شده حرفی نمیزد مادر که دیگر حوصلهاش به سرآمده بود گفت:د مرد بگو چی شده؟ مُردم از دلشوره… 

بابا نگاهی به مادر کرد و به من اشاره کرد. مادرگفت:سحر برو تو اتاقت درسات رو بخون…منم بدون هیچ حرفی به سمت اتاقم رفتم و دررا نیمه باز گذاشتم…روی تختم نشستم . صدای مامان و بابا میآمد…

– میدونی چی شده لیلا؟ 

– نه خوب بگو دیگه 

– زمینی که میخواستیم بفروشیم مشتریش دبه درآورده میگه نمیخره…

– اوووووه حالا انگار چی شده فوقش یکی دیگه میآد میخره اینقدرجوش زدن نداره…

صداشون قطع شد… واااااای نه خیلی ناراحت شده بودم آخه بابا قول داده بود وقتی زمین را فروخت یک دوچرخه خوشگل صورتی برام بخره اما با این اتفاق….ای خدا چقدر دیگه باید منتظر بمونم… تق تق…سحرجان؟…اینصدای مامان بود…جانم مامان؟بیا داخل…

-عزیزم بیا شام بخور…

-چشم مامان شما برید من الآن میام… دور میزنشسته بودیم…مامان برنج  رو آورد…شروع به غذا خوردن کردیم…نگاهی به چهرهی مامان کردم تبسم دلنشینی روی لباش بود…اما بابا…با صورت توهم رفته و حالت گرفته داشت با غذاش بازی میکرد…یهوو…یه چیزی به چشمم خورد….

یه آگهی روی میز بود…آگهی رو برداشتم و گفتم:مرسی مامان سیر شدم…

صدای مامان میاومد که میگفت:تو که چیزی نخوردی…تندتند رفتم داخل اتاقم آگهی فروش ساختمان بود…تصمیم گرفتم خودم چند تا آگهی برای فروش زمینمون درست کنم و جاهای مختلف شهر بچسبونم…

-سحر…سحر…پاشو خوابالو ساعت نه هست کلاس انگلیسیت دیر میشهها…

بلند شدم لباسم رو پوشیدم و آگهیها روبرداشتم .بدون صبحانه به طرف حیاط رفتم…مامان بلند بلند میگفت: دختر بیا صبحانه بخور…کفشم روپوشیدم و از خونه بیرون زدم…سر کوچمون عمو اصغر یه بقالی داشت رفتم و ازش اجازه گرفتم یه آگهی رو شیشه مغازش چسبوندم…به راهم ادامه دادم. رو چند تا مغازه و چند تا درخت هم آگهی زدم…

به کلاسم رسیدم…یه آگهی را روی در آموزشگاه چسباندم…ظهر به خانه برگشتم…وقتی داخل شدم بابا را دیدم که همان طور ناراحت نشسته و ناراحت بود. فهمیدم آگهیها اثری نداشته…ناراحت سرم را پایین انداختم…سلام خشکی کردم و به اتاقم رفتم…خلاصهاین روز هم گذشت….

ساعت دو نیم بود که بابا داشت در خانه را از جا میکند…مادردر را باز کرد و گفت:اووووه چه خبرته مرد؟.

بابا چشمانش از خوشحالی برق می زد وگفت:خانم فروختم…فروختم…زمین رو فروختم…

مامان خندید و گفت: خداروشکر…

من که از خوشحالی داشتم بال در میآوردم…یکدفعه بابا گفت: سحر بدو بیا چشمانت را ببند…حالا باز کن..

واااای چی میدیدم یه دوچرخه صورتی…آاااااخجووونمی جووووون… پریدم تو بغلش و بوسیدمش..

بابا گفت: میدونی کی زمین رو خرید؟…

گفتم: نه بابا جون کی خرید؟

– معلم آموزشگاه انگلیسیت….

گفتم:آگهی روی در آموزشگاه کار خودش رو کرد.

و بعد هر دو خندیدیم.

 

 فرناز رحمت پناه 

منبع : http://koodak24.ir

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

-☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

– – ???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۲۶۸۵۲۹۴۰

۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی  ۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی– ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس– ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴

قصه ی جادوگر و ستاره ها

قصه ی جادوگر و ستاره

قصه ی جادوگر و ستاره ها

یکی بود و یکی نبود. یه شهری بود خیلی بزرگ. از همه رنگ. رنگ و وارنگ. چه شهری بود؟ شهر ستاره ها. ستاره های رنگارنگ که از همه جای آسمون اومدن رو زمین. یکی از روزها جادوگر بلا، سوار جاروش می شه و می ره به اون بالا بالاها. به آسمون. به آسمون مهربون. تمام ستاره ها رو جمع می کنه و می ریزه تو دامنش. ستاره ها رو میاره تو شهر خالی و سوت کورش خالی می کنه. دامنش و تکون می ده و همه ی ستاره ها رو تو شهرش پخش می کنه. ستاره ها با رنگ هایی که داشتند به شهر جادوگر رنگ دادن، نور دادن. اما به خاطر این که از آسمون اومدن پایین خیلی ناراحت بودن. به همین خاطر نورشون کم شده بود. اما جادوگر هر ستاره ای که نورش کم می شد و با جاروش می زد و اون ستاره مجبور بود تا پرنور شه. غروب جادوگر که خسته از کارها و جادوگری هاش به خونه اش می رفت، پرنده ها و حیوونا که خیلی از قیافه و صدای جادوگر می ترسیدن از لونه هاشون میومدن بیرون. پرنده ها و حیوونا خیلی نگران این بودن که جادوگر، جادوشون کنه. اون روز که ستاره ها اومدن رو زمین، پرنده ها و حیوونا از دیدن ستاره ها خیلی تعجب کردن. اما خوششون اومد و خوشحال شدن. حس کردن با اومدن ستاره ها ترسشون کم تر شده. شهرشون قشنگ تر شده. اما نگاه به آسمون کردن. هوا تاریک شده بود و هیچ ستاره ای تو آسمون نبود. ستاره پروین گریه می کرد و ناراحت بود که تو آسمون نیست. ستاره ی قطبی رو زمین گرمش شده بود و همش عرق می کرد. ستاره سهیل زانوهاش و بغل کرده بود و یه گوشه نشسته بود. ستاره ها با هیچ کسی حرف نمی زدن. هرچی پرنده ها و حیوونا ازشون می پرسیدن چرا اینجا اومدین یا چه جوری اومدین، ستاره ها جواب نمی دادن. خرگوش کوچولو می رفت جلوی هر ستاره و با چشم های گرد تو صورتش نگاه می کرد: «شما واقعا ستاره این؟ می تونم بهتون دست بزنم؟» دستش رو برد سمت ستاره ی قطبی. اما سریع دستش و پس کشید: «وای تو چقدر سردی؟» ستاره پروین هم همینطور گریه می کرد، گفت: «اگر ما تو آسمون نباشیم، آدما راهشون و گم می کنن. ما خونمون تو آسمونه نه روی زمین. جغد که خودش هم به خاطر حرف جادوگر مجبور بود شب ها بخوابه و صبح ها بیدار بمونه  و از دست جادوگر خسته شده بود، دلش برای ستاره ها سوخت. از روی درخت پایین اومد و کنار ستاره ها نشست: «می دونم سخته. اما چیکار می شه کرد؟ جادوگر دوست داره همه چی متناسب خواسته ی خودش باشه. باید یه کاری کنیم تا دیگه جادوگر نتونه بهمون زور بگه. اینجوری شماها هم می تونین برگردین به آسمون. ستاره سهیل نگاهی به ستاره پروین کرد که از حرف های جغد گریه اش بند آمده بود: «اما اگر ما بتونیم برگردیم به آسمون هم نمی شه. ما راه اومدن و رفتن به زمین و بلد نیستیم. ستاره پروین اشک های مونده رو صورتش و پاک کرد و گفت:

«آره ما بلد نیستیم. جادوگر ما رو ریخت تو دامنش و ما رو آورد اینجا. اما ما باید برگردیم. ببین شب آسمون چه سیاه و تاریکه.»

جغد چند لحظه ای ساکت شد و گفت: «شب وقتی که جادوگر خوابید باید بریم به اتاقش و کتاب راهنمای جادوگری رو برداریم. از روی اون کتاب شاید بتونیم جادوهاشو خنثی کنیم.»

شب که شد همه ی حیوونا و ستاره ها راه افتادن به سمت خونه ی جادوگر. ستاره ها نورشون و کم کردن تا جادوگر متوجه اون ها نشه. اونا وارد اتاق جادوگر شدن. سعی کردن همه جا رو بگردن تا اون کتاب راهنما رو پیدا کنند. زیر تخت، توی کابینت، زیر فرش همه جا رو دیدن. یه دفعه جاروی جادوگر تکون خورد و افتاد و جادوگر بیدار شد. جادوگر به اطرافش نگاه کرد و فکر کرد چه خواب جالبی. بهتره بره ستاره ها رو از آسمون بیاره رو زمین و توی شهرش پخش کند.

منبع : http://koodak24.ir

هانیه عسگری نیا

عضو ارشد آفرینش های ادبی

مشاوره و روانشناسی

تلفنی رایگان خدمات روانشناسی – مشاوره- روانپزشکی – آرامش درمانی – هیپنوتیزم درمانی – مجوز ۶۶۰۷۲

-☎️ ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۰

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۶۰

بهترین مشاور و روانشناس خانواده و ازدواج ❤️❤️❤️??? مشاوره آنلاین – مشاوره حضوری، تلفنی – اعصاب و روان نوروفیدبک- بایوفیدبک-

?????????????

تحت نظر متخصص اعصاب و روان_ متخصص روانشناسی – متخصص مشاوره – مشاوره خانواده، مشاوره ازدواج، مشاوره قبل از ازدواج – مشاوره نوجوان، مشاوره کودک – درمان افسردگی، وسواس، استرس، بیش فعالی – اختلالات یادگیری – مشاوره تحصیلی- کنترل خشم – درمان اتیسم

– – ???? ?????????

مطالب آموزنده و درمان در سایت : https://ravanshenasa.com

و اینستاگرام ما ? @DR.RAVANSHENAS1

خیابان نیاوران چهارراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه دوم شمالی ۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶- – ۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰–۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴-۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶–۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

telegram.me/ravanshenasiii

https://t.me/ravanshenasiiii

مشاوره خانواده و ازدواج، مشاوره کودک ، مشاوره قبل از ازدواج- مشاوره خواستگاری- مشاوره نوجوان – مشاوره شغلی- مشاوره تحصیلی- مشاوره بازرگانی- تنظیم خانواده

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۵۶

۰۲۱۲۶۸۵۲۹۴۶

۰۲۱۲۲۷۱۵۸۸۶

۰۲۱۲۲۷۲۸۹۰۴

۰۹۱۲۳۲۴۵۵۱۰

۲۶۸۵۲۹۴۰

۲۶۸۵۲۹۶۰

آدرس: تهران- خیابان نیاوران- چهارراه مژده- نبش نجابت جو- پلاک ۳۵۲- طبقه ۲ شمالی – طبقه فوقانی بانک پاسارگاد

روانشناسی ، روانپزشکی- زوج درمانی- مشاوره طلاق-

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://moshaverehezdevaje.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ravanshenasa.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

http://khanevadehh.com

مشاوره و روانشناسی- مشاوره خانواده و ازدواج

https://ppsyc.com

آدرس: مشاوره و روانشناسی کودک منطقه ۱- نیاوران چها رراه مژده نبش نجابت جو پلاک ۳۵۲ طبقه ۲ شمالی بانک پاسارگاد

مشاوره تلفنی رایگان

مشاوره خانواده و ازدواج ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره کودک و نوجوان- ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

زوج درمانی توسط متحصص مشاوره ۲۲۷۲۸۹۰۴-۲۲۷۱۵۸۸۶

روان درمانی  ۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

هیپنوتراپی-۲۶۸۵۲۹۴۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

مشاوره شغلی- ۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۶۸۵۲۹۶۰

مشاوره تحصیلی– ۲۲۷۲۸۹۰۴ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانپزشک-۲۲۷۱۵۸۸۶-۲۲۷۲۸۹۰۴-

روانشناس– ۲۲۷۱۵۸۸۶ ۲۶۸۵۲۹۴۰-

روانکاوی—۲۶۸۵۲۹۶۰-۲۲۷۲۸۹۰۴

آرامش درمانی—۲۶۸۵۲۹۴۰- ۲۲۷۲۸۹۰۴