درمان اختلال رفتاری شوهر

سلام خسته نباشید.من و همسرم ۵سال رابطه تلفنی داشتیم و قصدمونم ازدواج بود من یه نامزدی ناموفق داشتم که همین دلیل مخالف خانوادش بود و سالها طول کشید تا راضی بشن این آقابارها خواستن که بهم بزنن ولی من نذاشتم هم بخاطر وابستگی هم اینکه میگفتم دلیلت اگر خانوادته صبرمیکنیم تاحل بشه تو اون دورانم بسیار دمدمی بودن.عصبی.بددهن.توهین به خودم وخانوادم ولی محبتم داشتن میگفتن تو همونی هستی که من میخوام بخاطرمخالفت خانوادم نمیتونم.تااینکه بعد۵سال عقد کردیم یه هفته بعد عقد هم بازیها وبهانه های شوهرم شروع شد که تو خوبی مهربونی یه چیزی درمن نمیذاره بهت محبت کنم و گریه میکرد وپشیمونم و ازاین حرفا ومدام اشک منو درمیاورد حرفا وقضاوتای خودش و خانوادشو بهم تحمیل میکرد که چرا اینجوری نشستی چرا چشماتو اون مدلی بستی چرا فلانه و..همش عذابم میداد بعد میگفت بریم سرزندگی درست میشم منوببخش من دوست دارم دست خودم نیست منم به کسی نمیگفتم تارفتیم سرزندگی و بخاطر یه حنابندون مزخرف گیرداد که چرا تو گفتی باید حنابندون خونه ما باشه آبرومو بردی این چه دوست داشتنیه گذشت نکردی و ازاین حرفا خلاصه ۲.۳هفته ای بامن قهرمیکرد بعد خوب میشد بازم محل نمیداد محبت نمیکرد میرفتم خونه پدرم میگفت برگرد طاقت ندارم میومدم میگفت برو ازت متنفرم الآنم که ۲سال گذشته بدترشده که بهترنشده دیگه خسته شدم تازه ۱ونیم ماهه برگشتم سرزندگیم ۵ماه قهربودم نه خودش و نه خانوادش نیومدن دنبالم شوهرم میگفت خودت رفتی خودت باید منت بکشی برگردی درحالیکه اون منو اذیت کرده بود همشم تهدید به طلاق میشم که تو منو انتخاب کردی گولم زدی من تورو نمیخواستم نمیتونم تحملت کنم ازت متنفرم اومدم تو غربت این چندمین باره که با مخالفت خانوادم پامیشم باهاش میام سرزندگی اصلا نه زنگ میزنه نه پیام میده نه میخنده نه محبتی .برم سمتش رابطه ی جنسیمون خوبه ولی خودش کم میاد طرفم.به هیچ وجه محبت نداره همش تو خودشه بی حوصله با جمع معاشرت نداره منزویه میخوابه سردرد داره قبلا که شبام تنهام میذاشت میرفت خونه پدرش الآن که دوریم نمیتونه بره ولی خونه که هست با حرفا وکاراش حتی آهنگایی که گوش میده آزارم میده همش ایراد از قیافم که چرا بینیت اینجوریه و..مسخرم میکنه تحقیرمیشم الآن نمیتونم تصمیم بگیرم که باید چیکارکنم چون دومین جداییمه و اینبارم به هیچ وجه به خانوادم نگفتم که اذیتم میکنه باید چیکارکنم آدمیه که مشاوره هم نمیره قبول نداره ریش سفید و..هم حرف میزنن فقط عین قرص مسکن دوروز خوبه بعدش بازشروع میشه هیچی کم نذاشتم براش چون من بخاطرعلاقم یه پیامک زدم که دوست دارم البته معرفی نکردم و خودشون اصرار کردن یه روز تا خودمو معرفی کنم و گفتن که بهم علاقه داشتن و رابطمون شروع شد حالا هی میزنه تو سرم که تو نذاشتی من درست تصمیم بگیرم معنی دوست داشتنو بفهمم همش منت که تو از راه به درم کردی درحالیکه من فقط پاش وایسادم.خسته شدم چه رفتاری کنم چطوری حرف بزنم باهاش که تا حدممکن از طلاق جلوگیری بشه یا اینکه میشه اینجور زندگی و آدم رو نجات داد؟؟؟
پاسخ روانشناس متخصص
سلام و روز بخیر
مسائلی که فرمودید خبر از به هم ریختگی ذهنی است و نیاز هست که شما آموزش ببینید چگونه با او رفتار نمایید تا تغییر رفتاری در او هم ایجاد شود. با سپاس